***منـ و تـنـهـایی***
I&U

وقتی یه روز میبینی خودت اینجایی و دلت یه جایی دیگه...بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی طوری میشه که قلب فقط وفقط واسه عشق میتپه، چقد قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن.

همه چی با یه نگاه شروع میشه، این نگاه مثل نگاه های دیگه نیست یه چیزی داره که اونای دیگه نداره ،محو زیبایی نگاهش میشی، تا ابر تصویر نگاهش رو توی قلبت حس میکنی. نه اصلا میذاریش تویه صندوق درش روهم قفل میکنی تا کسی بهش دست نزنه...

حتی وقتی با عشقت روی یه سکوه میشینی و واسه ساعت های متماری باهاش حرف میزنی، وقتی ازش دور میشی احساس میکنی قشنگترین گفت وگوی عمرتو با کسی داری از دست میدی...میبینی کار دلو...

شب میای بخوابی مگه فکرش میذاره؟خلاصه بعد یه جنگ و جدال حسابی با خودت چشاتو روهم میذاری...ولی همش از خواب میپری...از چیزی میترسی

صبح که از خواب بیدار میشی نه میتونی چیزی بخوری نه میتونی کاری انجام بدی، فقط و فقط اونه که توی ذهنت قدم میزنه. با خودت میگی: ای بابا از درس وزندگی افتادم اخه من چمه؟!!

راه میافتی تو کوچه و خیابون هر جا که میری هرچی که میبینی فقط اونه گویا همه چی از بین رفته و فقط اونه، طوری بهش عادت میکنی که اگه یه روز نبینیش دنیا به اخر میرسه.

وقتی با اونی مثه اینه که تو آسمونا سیر میکنی، وقتی بهت نگاه میکنه گویا همه دنیارو بهت دادن گرچه عشق نه حرف میزنه و نه نگاه میکنه آخه خاصیت عشق همینه ادم رو عاشق میکنه و بعد ولش میکنه به امون خدا...

وقتی باهاته همش سرش پایینه! تو دلت میگی تورو خدا فقط یه بار نگام کن...اخه دلم واسه اون چشمای قشنگت یه ذره شده دیگه از آن خودت نیستی... بدجور بهش عادت کردی مگه نه؟!!

یه روز بهت میگه میخواد ببینتت... سر از پا نمیشناسی...حتی نمیدونی چکار کنی...فقط دلت شور میزنه...اخه شب قبل خواب اونو دیدی...خواب دیدی همش از دستت فرارمیکنه وقتی اونو میبینی با لبخند میگی: خیلی خوشحالی که امروز میبینیش...ولی اون سرش رو بلند می کنه و تو چشات زل میزنه و بهت میگه: اومدم بهت بگم بهتره فراموشم کنی.

 

دنیا رو سرت خراب میشه ...همه چیزو ازت میگیرن...همه خوشبختیهای دنیارو...

از جاش بلند میشه و خیلی اروم دستت رو میبوسه میذاره رو قلبش و بهت میگه :خیلی دوست داره و برای همیشه ترکت میکنه...

دیگه قلبت نمیتپه دیگه خون تو رگات جاری نمیشه، یهو صدای شکستن یه چیزی میاد دلت میشکنه و تیکه های شکستش روی زمین میریزه.

دلت میخواد گریه کنی ولی یادت میافته بهش قول داده بودی هیچ وقت بخاطرش گریه نکنی چون میگفت اگه یک قطره اشک از چشای تو بیاد من خودمو نمیبخشم...

دلت میخواد بهش بگی چقدر بی رحمی که گریه رو ازم گرفتی، ولی اصلا هیچ صدایی از گلوت در نمیاد! بهت میگه فهمیدی چی گفتم؟؟ با سر بهش میگی اره!!

وقتی ازش میپرسی چرا؟؟ میگه چون دوستت دارم!!

انگشتری رو که تو دستته در میاری اخه خیلی اونو دوست داری. بهش میگی مال تو...:

بعد دستت رو محکم فشار میده و تو چشات نگاه میکنه و...

بعد اون روز دیگه دلت نمیخاد چشاتو باز کنی اخه اگه بازشون کنی باید دنیای بدون اونو ببینی...تو دنیای بدون اون میخوای چیکار؟!!(مثه یه بازی بچه گانس که خیلی دوستش داری)


 



نظرات شما عزیزان:

امیر
ساعت14:20---25 آذر 1393
دلم گرفته بود
اومدم بازم مطالبتو خوندم
خیلی خیلی قشنگه


ارش 95
ساعت21:52---24 آذر 1393
سلام ارزو خوبی اجی عزیزم؟بهتری؟ ب جون خودم نگرانتم..توام که ب هیچکس نمیگی چته..راستی کل مطلبتو هم خوندم میفهمم چی میگی...دوستت دارم اجی گلم تورو بیشتر از همه دوست دارم

امیر
ساعت15:07---24 آذر 1393
سلام ارزو
مطلبتو تا اخر خوندم
خیلی جالب بود..
البته هر چند دیدن غم دیگران جالب نیست
ولی حست رو دقیقا منطقل کردی..
درکت کردم...
پاسخ:ممنون عزیزم که درکم میکنی


حمید
ساعت22:50---23 آذر 1393
⇚هـــــركی كـه دورش شــــلوغه ✘لاشــــــی✘ نيست‼★
♣اتـــفاقاً ايـــن جور آدما★
♣چــشم و دل سيرن..★
♣ با لبخند هــــر ☜هرزه ای☞ هــــوایی نميشـــن !!★
♣ گفتم بـــدونی هی زر زر نــکنی ★
♣آره، اینجـــ✔ــوریاست رفیق


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسبـهـ ـا : ❤ادامه مطلب❤

✿✿ یک شنبه 23 آذر 1393برچسب:,

ساعت 22:20 توسط ✘آرزو✘: